دختری که می خندد

ساخت وبلاگ
  پ ن: چقد سفر مشهد بعد اون گرفتگی حالم بهم چسبید. وقتی میگی مراقب خودم باشم.وقتی گفتی کاش پیشت بودم توی اتوبوس. آخی بمیرم سرما هم خوردی.آفرین که شلغم می خوری اولین باره چنین حسی دارم.تمام طول سفر حس کردم کنارم نشستی. و توی راه برگشت وقتی گریه می کردم چون پدر باز هم نیومد برای خداحافظیم و این تو بودی که آرومم کردی چقدر خوبه که حس همدیگه رو می تونیم درک کنیم و قشنگ ترین قسمتش وقتی که برگشتم تهران. خوابیدم و جواب پیامتو ندادم.و دیدم اون همه زنگ زدی. وقتی گفتی دلواپستم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و بهت زنگ زدم. این به اون در آواره ی عطر و بوی شالی هستم  جا ما دختری که می خندد...ادامه مطلب
ما را در سایت دختری که می خندد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imzat92e بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 26 مرداد 1400 ساعت: 22:23

پریشب رو دوس داشتم  خسته از دانشگاه و ثبت نام برگشتی قرار شد مترو دروازه دولت همو ببینیم. پالتو مشکیم رو پوشیدم با یه آرایش ساده و شال مشکی. عصبی بودم و استرس داشتم. همو دیدیم.یه کم خجالت کشیدم.انقلاب پیاده شدیم و قدم زنان تا دانشگاه تهران رفتیم.  کافی شاپ رفتیم و یه دمنوش آویشن عسل و کیک شکلاتی سفارش دادیم.فضا یه کم برام غریب بود.شلوغ و دود سیگار. حرف زدیم از هر دری و اصل مطلب رو که در مورد گذشته و رابطه ی قبلی و مزاحمتی که  آزارم می داد رو بهش گفتم. ظاهر آرومی داره. تا حرف نزنه نمیشه گفت توی فکرش چی می گذره. درکم کرد و اعتقاد به صداقت و وفاداری بعد از این ر دختری که می خندد...ادامه مطلب
ما را در سایت دختری که می خندد دنبال می کنید

برچسب : دستم نمی رسد به بلندای چیدنت,دستم نمی رسد به گریبان آرزو,دستم نمیرسد که در آغوش,دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل,دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست,دستم نمی رسد,دستم نمی رسد به بلندای,دستم به آرزوهایم نمی رسد,دستم به تو نمیرسد,دستم به تو که نمی رسد, نویسنده : imzat92e بازدید : 251 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 0:33

  آدمی نمی دونه چی براش توی لحظه ی بعد پیش میاد. مامان تقریبا جریان رو فهمید و امشب که تلفنی باهاش صحبت می کردم گفت اگه پسره خونه نداره من اجازه نمیدم باهاش ازدواج کنی. درکش می کنم.خودمم قبلا همینو می گفتم.اما شرایط یه کم عوض شد. گاهی معیارو ملاک و الویت آدم عوض میشه اگر که آدم روبروت عوض شه، اگه احساست عوض شه دلم تنگه. گفتم شب حرف نزنیم اما یه کم عادت کردم. دختری که می خندد...ادامه مطلب
ما را در سایت دختری که می خندد دنبال می کنید

برچسب : اینگونه بی تو ببین چنگ بر آسمان می زنم بی محابا, نویسنده : imzat92e بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 0:33

 درسته که گذشت اما این بار محقق نشدن این آرزوی مهم برام عذاب آور نبود.خواستم روز رسیدنمون باشه اما توی این روز ما کنار هم بودیم گرچه ظاهرش به قشنگی اون شرایط نیست اما احساسش همون قدر ناب بود.

جز بحث کذایی مهریه  بقیه اش خوب بود مخصوووووصا گل رز لب صورتی که خشکش کردم به پرده آویزونش کردم.

من قدر تک تک محبتات رو می دونم. تو هم می دونی. می دونم...

دختری که می خندد...
ما را در سایت دختری که می خندد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imzat92e بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 0:33

بابت آرامش این روزام بابت عشق بینمون و هر چی می گدره این حس قوی تر میشه حس می کنم هر دومون داریم پیرفت می کنیم. توی احساسمون رفتارمون ...خدایا ممنونم ازت دختری که می خندد...
ما را در سایت دختری که می خندد دنبال می کنید

برچسب : خدا رو شکر,خدا رو شکر به انگلیسی,خدا رو شکر محرمتو دیدم دوباره آقاجون,خدا رو شکر محرمتو,خدا رو شکر خوشبختی,خدا رو شکر محرمتو دیدم دوباره,دانلود,خدا رو شکر که هستی,خدا رو شکر محرمتو دیدم,خدا رو شکر که,خدا رو شکر خوشبخته, نویسنده : imzat92e بازدید : 67 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 0:33

درست به فاصله چند ما حس ناب زن بودن رو تجربه کردم. حس خاص تاهل و تعهد و الان با گذشت چند ماه قشنگ حس بی نظیر مادر شدن رو می خوام تجربه کنم. تجربه متفاوت و با یه دنیا حس خاص

دختری که می خندد...
ما را در سایت دختری که می خندد دنبال می کنید

برچسب : مادر شدن,مادر شدن یعنی,مادر شدن چه حسی داره,مادر شدن, شادونه,مادر شدن دختر ده ساله,مادر شدن دختر ۱۰ ساله,مادر شدنت مبارک,مادر شدن در سن بالا,مادر شدن دختر 10 ساله , عکس,مادر شدن دختر 14 ساله, نویسنده : imzat92e بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 0:33

ازین به بعد باید بیشتر بنویسم.بیشتر برای یه مخاطب خاص دوست داشتنی.ازین به بعد حتی به راه رفتنم هم فک میکنم.به غذاخوردنم ساعتش حجمش و کيفيتش.یادم می مونه که هر شب يدوفوليک و ویتامین ب6 بخورم و آب زیاد بنوشم با چند قطره آب لیموی تازه.گرچه از اومدنت غافلگیر شدیم اما برات بی نهایت برنامه دارم و تو هم غافلگیر میشی از اومدن به این دنيا.الان توی مترو هستم بهترین وسیله حمل و نقل عمومی برای من توی تهران.دارم به کودک درونم توجه میکنم.البته این کودک با اون یکی فرق میکنه هردو من هستم.امده بودم خرید دکمه سردست و پاپیون و کیف پول برای دامادی همسر جان.توی ایستگاه مترو دختری که می خندد...ادامه مطلب
ما را در سایت دختری که می خندد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imzat92e بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 0:33